عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 62
نویسنده : حسینی
زاهد پادشاهى دچار حادثه خطيرى شد. نذر كرد كه اگر در آن حادثه پيروز و موفق گردد. مبلغى پول به پارسايان بدهد. او به مراد رسيد و كام دلش برآمد. وقت آن رسيد كه به نذرش وفا كند، كيسه پولى را به يكى از غلامان داد تا آن را در تامين مخارج زندگى پارسايان به مصرف برساند. آن غلام كه خردمندى هوشيار بود، هر روز به جستجو براى يافتن زاهد می پرداخت و شب نزد شاه آمده و كيسه پول را نزدش می نهاد و می گفت: هرچه جستجو كردم زاهد و پارسايى نيافتم. شاه گفت: اين چه حرفى است كه می­زنى، طبق اطاعى كه دارم چهارصد زاهد و پارسا در كشور وجود دارد. غلام هوشيار گفت: اعليحضرتا! آنكه پارسا است، پول ما را نمی ­پذيرد و آن كس كه می پذيرد پارسا نيست. شاه خنديد و به همنشينانش گفت: به همان اندازه كه من به پارسايان حق­ پرست ارادت دارم، اين غلام گستاخ با آنها دشمنى دارد، ولى حق با غلام است. زيرا آن كس كه در بند پول است زاهد نيست. حكايت­هايی از سعدی

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: زاهد ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com